از مهم‌ترین ویژگی‌های هنر شرقی تمایل آن به ایستایی و سکون است؛ اما نباید از نظر دور داشت که این ایستایی و سکون در دل خود گونه‌ای پویایی درونی دارد که به خاصیت کشف و شهودی هنر شرق بازمی‌گردد. 
ازآنجاکه تئاتر در ایران پدیده‌ای وارداتی از غرب به شمار می‌رود، تأثیرپذیریش از جریان‌های تئاتر غربی انکارناپذیر است. 
نخستین تماس تئاتر غرب و شرق
شرق و غرب از دیرباز با یکدیگر ارتباطی تنگاتنگ داشته اند. عوامل مختلفی در برقراری این ارتباط مؤثر بوده است، از جنگ و استعمار گرفته تا تجارت و مهاجرت و... بی‌تردید یکی از موثرترین عوامل پیونددهنده‌ی شرق و غرب به‌وجودآمدن راه ابریشم بود. مسیر تجاری طولانی که از اروپا آغاز می‌شد و به شرق دور می‌رسید؛ علاوه‌بر جاده‌ی ابریشم باید به نقش جنگ‌های صلیبی و همچنین دوران استعمار که اوج آن در قرن نوزدهم میلادی بود، نیز توجه کرد. همچنین این نکته را باید درنظر گرفت که جنگ و تجارت تنها رویه‌ي‌ قضیه است و آنچه که بیش از آنها در این میان اهمیت دارد، بازشدن دروازه‌های فرهنگ و تمدن شرق به روی یکدیگر است و این که خواسته و ناخواسته یکدیگر را تأیید کرده‌اند. این تأثیرات دامنه‌ای بسیار وسیع را دربر می‌گیرد. از مظاهر عادی زندگی مانند پوشش و عادات غذایی گرفته تا علم و تکنولوژی و البته هنر. تقابل واقع‌گرایی هنر غربی و نمادین‌بودن هنر شرقی، بعدها منجر به به‌وجود آمدن جنبش‌های هنری بزرگی بخصوص در قرن بیستم گردید. تئاتر اپیک و مکتب سمبولیسم و... تنها نمونه‌هایی از جنبش‌هایی است که بر اثر تأثیرپذیری غرب از شرق پدید آمده است. 
اگرچه تبلور تأثیرپذیری تئاتر غرب از شرق را می‌توان عملاً در قرن بیستم و دوران تئاتر تجربی مشاهده کرد، ریشه آن را باید در قرن نوزدهم میلادی جست‌وجو کرد. از آنجایی که قرن نوزدهم اوج دوران تسلط و قدرت استعماری غربی‌ها در شرق بود، مراودات غرب و شرق نیز بیش از پیش رو به فزونی نهاد. در قرن نوزدهم برای اولین بار نمایشنامه‌های سانسکریت در اروپا ترجمه شدند و به‌تدریج اروپایی‌ها با قراردادهای تئاتر شرقی آشنا شدند. 
در سال 1895 یک گروه چینی در پاریس نمایشی اجرا کرد و در سال 1900 یک گروه ژاپنی در لندن ظاهر شد و پس از آن اجراکنندگان انفرادی سفر در کشورهای غربی را آغاز کردند (براکت، جلددوم، 83:1375). بدین‌ترتیب هنرمندان تئاتر غرب با شکل بسیار جدید از نمایش روبه‌رو شدند شکلی که بسیار متفاوت با تئاتر غرب بود؛ چه در شکل ظاهری و چه در ریشه های فکری و اندیشه. 
تأثیرات تئاتر شرق بر تئاتر غرب
قبل از برشمردن و تشریح تأثیرات تئاتر شرق به غرب ذکر این نکته بسیار مهم است که تئاتر غرب در قرن بیستم یکسره به تئاتر شرق روی نیاورد و تئاتر سنتی اروپا همچنان ساختار و مایه‌ی خود را حفظ کرد. 
تلاش هنرمندان غربی در این بود تا با استفاده از عناصر تئاتر شرق و تلفیق آن با تئاتر رایج خودشان راه تازه‌ای را هم در اجرا و هم در نوع مشارکتشان با تماشاگر بیابند؛ درحقیقت روی آوردن هنرمندان غربی به هنر شرق به علت گریز از واقع‌گرایی بود که در اواخر قرن نوزدهم در اوج بود. بطور کلی تأثیرات تئاتر شرق به غرب را می‌توان اینگونه برشمرد:
الف)پرهیز از واقع‌گرایی
مبنای نمایش شرقی هرگز واقع‌نمایی نبوده است. در تفکر بودایی که به نوعی منشأ هنرهای نمایشی در هند و با کمی‌اغماض در ژاپن و چین است، زندگی و دنیای واقعیت محل مصائب و رنج‌هاست و فانی محسوب می‌شود، از این جهت هنرمند نه در پی تقلید از این جهان ناپایدار، بلکه به دنبال حقیقتی والاتر و برتر است. حقیقتی که در ذات شخصیت‌ها و اشیا نهفته است و نه در صورت ظاهر آن ها (ثمینی، 45:1380).
این مسئله برای بسیاری از صورت‌های نمایشی شرقی صدق می‌کند: مثلاً در تعزیه بیش از آنکه واقعیت (نبرد امام حسین(ع) با دشمنان) اهمیت داشته باشد، حقیقت معنوی زندگی ایشان ارج و ارزش دارد. 
ب)پرهیز از انسان‌سالاری
در حکمت و فلسفه شرقی، انسان در کلیات اهمیت می‌یابد؛ به این معنی که تنها وقتی کلیت انسان مطرح است و به عنوان یک مجموعه کامل در دستگاه حتی در مورد بررسی قرار می‌گیرد، ارزش کاملی دارد. 
به این ترتیب انسان در نمایش و درکل در هنر مشرق زمین در حیطه‌ی جهان شناسی قابلیت نمایش دارد، اما آنجا که به عنوان یک جزء یا فرد خاص با ویژگی های روانی و رفتاری خاص به میان می‌آید، از صحنه بیرون می‌رود (همان، 46).
ج)آئین مداری-تکیه بر جادو
اگرچه خاستگاه هنر تئاتر در پرده‌ای از ابهام است؛ اما اساساً بر مبنای نظریه‌ای فراگیر خاستگاه تئاتر را در آئین‌های ابتدایی بشر برای ارتباط با خدایان می‌دانند. این ریشه‌ی آئینی هم در غرب و هم در شرق وجود دارد. با این تفاوت که تئاتر غرب به مرور زمان از خاستگاه آئینی خود دور افتاد. این دور افتادن از دو پی آمد داشت: 1. جلوه‌ها و جنبه‌های آیین و جادوهای تئاتر از بین رفت و بر اعمال اجرائی استوار شد. 2. مشارکت تماشاگران با اجرا تغییر کرد و تماشاگران به بیننده‌هایی صرف تبدیل شدند در حالیکه قبلاً خود آنها در اجرا مشارکت می‌کردند. 
نمایش‌های شرقی نیز مانند تئاتر غرب ریشه‌های دینی و آئینی دارد؛ مثلاً تعزیه‌ی ایرانی کاملاً نشأت گرفته از اعتقاد و ایمان شیعیان به مظلومیت امام حسین (ع) است. 
با توجه به آنچه گفته شد ذکر یک نکته بسیار مهم است و آن اینکه برداشت و تأثیرپذیری از تئاتر شرق در نزد غربی‌ها تنها، گرته‌برداری و تقلید ظاهری نبود بلکه آمیزش فرهنگ هنر شرقی با هنر غربی بود؛ به‌گونه‌ای که به پیدایش تئاتر نوین منجر شد که اجرای آنها و توجه به تئوری‌های آن بعدها موردتوجه و استفاده خود شرقی‌ها نیز قرار گرفت. در حقیقت رابطه‌ی تئاتر در غرب و شرق، یک تبادل فرهنگی و هنری کاملاً دوطرفه است.